راویان سیره نقل میکنند، امام زین العابدين (علیه السلام) همراه فرزندشان محمد باقر (علیه السلام) که تنها دو سال و چند ماه از عمر مبارکشان میگذشت بر یزید وارد شدند. در این هنگام یزید (لعنت الله علیه) رو به امام گفت: "کار خدا را با پدرت چگونه دیدی ای علی؟" امام فرمودند: "قضای خداوند عزّ و جّل را مشاهده کردم که پیش از خلقت آسمانها و زمین آن را تقدیر نموده بود."
پس یزید با اطرافیانش درباره امام مشورت کرد و آنها او را بر قتل امام (علیه السلام) تشویق کردند و به او عبارت پلیدی را گفتند که ما اینجا از بیان آن صرف نظر میکنیم.
پس در این هنگام امام محمد باقر (علیه السلام)، لب به سخن گشوده و فرمودند: "سپاس خداوند بلندمرتبه را و ستایش برای او؛ ای یزید! همنشینانت برخلاف یاران فرعون تو را نصیحت کردند، آن زمان که دربارهی موسی و هارون از آنان مشورت خواست به او گفتند: (أَرْجِهْ وَ أَخاهُ) در عقوبت آنان عجله مکن!
ولی همنشینان تو به قتل ما توصیه کردند، این توصیه آنان دارای سببی است!"
یزید پرسید: "چه سببی؟"
امام باقر(ع) فرمود:
"اِنَّ أَولئِک کانُوا لِرِشْدَةٍ وَ هَؤلَاءِ لِغَیرِ رِشْدَةٍ!
وَ لَا یقتُلُ الأَنبِیاءَ وَ أَولَادَهُم إِلّاَ أَولَادُ الأَدعِیاءِ!
اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند، ولی اهل مجلس تو حلال زاده نیستند، زیرا پیغمبران و فرزندان آنان را غیر از فرزندان زنا کسی نخواهد کشت!"
آنگاه یزید ساکت شد.
همچنین راویان مقاتل نقل میکنند که علی بن الحسین (علیه السلام) پیش آمد و در برابر یزید ایستاد و این ابیات را خواند که:
"لا تَطْمَعُوا اَنْ تُهينُونَا فَنُكْرِمَكُمْ
وَ اَنْ نكُفَّ الاَذي عنكُم وتُؤْذُونا
فاللّهُ يَعْلَمُ اِنّا لا نُحِبُّكُمْ
و لا نَلُو مُكُمْ اَنْ لا تُحِبُّونا
توقع نداشته باشيد كه شما به ما اهانت كنيد و ما شما را گرامی بداريم، در آزار ما بکوشید و در مقابل ما سکوت کنیم. خدا میداند كه ما شما را دوست نداريم و شما را بدين خاطر كه ما را دوست نمیداريد، سرزنش نمیكنيم."
یزید گفت: "راست گفتی؛ امّا پدرت و جدّت میخواستند که فرمان روا باشند و ستایش خدایی را که آن دو را خوار کرد و خونشان را ریخت!"
سپس ادامه داد: "بله همینطور است، پدرت، پیوند با من را بُرید و در فرمان روایی، با من در افتاد. خداوند هم جزای قطع رحم و گناهکاریاش را داد."
پس امام (علیه السلام) این آیات را تلاوت کردند: "(ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ) هیچ مصیبتی در زمین به شما نمیرسد مگر آنکه در کتاب خداوند ثبت است."
یزید به پسرش خالد گفت: "پاسخ او را بده ای خالد!" و خالد نمیدانست چه پاسخی بدهد. یزید ادامه داد: "و هیچ مصیبتی به شما نمیرسد مگر آنچه خودتان کسب کردهاید و اوست که از بسیاری از گناهان در میگذرد."
امام (علیهالسلام) فرمودند: "این آیات درباره کسانی است که ستم میکنند نه آنان که در حقشان ظلم شده است! و اوست خداوندی که جانها را در هنگام مرگ به طور کامل درمیابد."
پس یزید ساکت شد. علی بن الحسین (علیه السلام) ادامه داد:"اى پسر معاويه و هند و صخر! مقام نبوت و امارت قبل از اينكه تو متولد شوى دائما از آن پدران و اجداد من بوده است. پرچم پيغمبر اسلام (صلّى الله عليه و آله) در جنگ بدر و احد و احزاب در دست جدم حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) بود، ولى پرچم كفار بدست پدر و جد تو بود."
ابن نما الحلّی نقل میکند که علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: سخن گفتی در حالیکه من در بند زنجیر هستم! آیا اجازه سخن گفتن به من میدهی؟" یزید گفت: آری به شرط آنکه ناسزا نگویی." امام (علیه السلام) فرمودند: "در جایگاهی هستم که چون منی سزاوار نیست که ناسزا بگوید! گمان تو چیست اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا اینچنین در غل و زنجیر ببیند؟" یزید به اطرافیانش دستور داد تا زنجیرها را باز کنند.